سلام بر قلب زینب صبور
روز وصال دوباره زینب س به حسین ع است ؛ و چه روزی است روز وصال این دلداگان خدایی و چه روزی است اربعین .
قبرها بی نشانه اند اما زینب بوی حسین را می شناسد و بی اختیار از روی ناقه خود را به زمین انداخته و قبری را در آغوش می گیرد و می گرید .
آرام آرام درد دل زینب باز می شود و این باران اشک عقیله بنی هاشم است که تربت نازنین غریب کربلا را نمناک می کند
با گریه شروع می کند به بیان آنچه در دل دارد .
سلام بر تو ای آرام جانم
سلام بر جسم بی سرت
سلام بر لبهای عطشانت
حسین جانم ٰ از کجا شروع نمایم ؟
از غم غربتت ؟
سیلی و تازیانه؟
عبور کودکان از کنار قتلگاه ؟
از سرهای به نیزه شده ی روان در میان کاروان؟
یا از بار امانتی که به دوشم گذاشتی ؟
غریب مادر حسین ای جان خواهر ٰ چه بگویم از آرزوی کودکانت که با دیدن کودکان شامی زیر لب می گفتند « بابای من قشنگ ترین بابای دنیاست »
از دامنهای پر از سنگ آماده بر بام و صورت های نیلی و درد دلهای شبانه دخترانت که با سر به نیزه شده ات بازمی گفتند « به جای دستهایت زیر سرم سنگ ٰ و نوازش من با سیلی و چنگ است » و « بابا هروقت دلم بهانه تو را می گرفت ٰ سنگین ترین دست گونه ام را نشانه می گرفت »
…
از چوب خیزران و نوای نی قرآنت بگویم که دل کاروانیان چه کرد
از رنج و محن امام زمانم
از امانت به جای مانده در خرابه شام
از تن کبود دختر سه ساله ات
از خواهر شرمنده ات
حسین جان
ببین قامتم در فراغت خمیده و تا لحظه ای که به وصالت برسم اشک و ناله تنها تسلای من است
دلنوشته از : فاطمه حیدری-واحد فرهنگی مدرسهی علمیهی امام خمینی