• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

قسمت پنجم : من علي را دوست دارم، من حسينيم!

26 آذر 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

اين بار برايت تحفه‌اي از امام زمان را آورده‌ام.

آن عزيز مي‌فرمايد: هرگاه خواستي حسين عليه السلام را زيارت كني، بايست و بگو… (زيارت ناحيه مقدسه).


اما من مي‌خواهم در اين مجموعه، در هر شماره قطعه‌اي از اين زيارت را كه دريايي از نور و معرفت است برايت بياورم و البته من چند خطي از نكته‌اي كه به ذهنم آمده براي تو خواهم نوشت و تو نيز همين كار را بكن. هرگاه كه خواندي بي‌معطلي آنچه برايت پر رنگ شد، از من دريغ نكن. تو نيز براي من بنويسيد.

 

 

____________________________

قسمت پنجم

 

 

أَلسَّلامُ عَلَيْك َ وَ عَلى ابآئِك َ الطّاهِرينَ ، سلام برتو (اى حسين بن على) و بر پدرانِ پاك و طاهِـرَت

أَلسَّلامُ عَلَيْك َ وَ عَلى أَبْنآئِكَ الْمُسْتَشْهَدينَ ، سلام برتو و بر فرزندانِ شهيدت

أَلسَّلامُ عَلَيْك َ وَ عَلى ذُرِّيَّتـِك َ النّـاصِرينَ ، سلام بر تو و بر خاندانِ يارى دهنده‌ات (به دين الهى)

أَلسَّلامُ عَلَيْك َ وَ عَلَى الْمَلآئِكَةِ الْمُضاجِعينَ ، سلام بر تو و بر فرشتگانِ مُلازمِ آرامگاهت

أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتيلِ الْمَظْلُومِ ، سلام بر آن كشته مظلوم

أَلسَّلامُ عَلى أَخيهِ الْمَسْمُومِ  ، سلام بر برادرِ مسمومش

أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْكَبيرِ ، سلام بر على اكبر

أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضيـعِ الصَّغيرِ ، سلام بر آن شير خوارِ كوچـك

أَلسَّلامُ عَـلَى الاَْبْدانِ السَّليبَةِ ، سلام بر آن بدن هاى برهـنه شده

أَلسَّلامُ عَلَى الْعِتْرَةِ الْقَريبَةِ ، سلام بر آن خانواده اى كه نزديك (و همراه سَروَرشان) بودند

أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَدَّلينَ فِى الْفَلَواتِ ، سلام بر آن به خاك افتادگان در بيابانها

أَلسَّلامُ عَلَى النّازِحينَ عَنِ الاَْوْطانِ ، سلام بر آن دور افتادگان از وطنها

أَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونينَ بِلا أَكْفان ، سلام بر آن دفن شدگـانِ بدون كفن

أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ ، سلام بر آن سرهاى جدا شده از بدن

أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ ، سلام بر آن حسابگر (اعمالِ خويش براى خدا) و شكيبا

أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر ، سلام بر آن مظلومِ بى ياور

أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ التُّرْبَةِ الزّاكِيَةِ ، سلام بر آن جاى گرفته در خاكِ پاك

أَلسَّلامُ عَلى صاحِبِ الْقُبَّةِ السّامِيَةِ ، سلام بر صاحـبِ آن بارگـاهِ عالى رتبه

أَلسَّلامُ عَلى مَنْ طَهَّرَهُ الْجَليلُ ، سلام بر آن كسى كه ربّ جليل او را پاك و مطهّر گردانيد.

در اين زيارت تا به علي كوچولوي آقام حسين مي‌رسم ديگر تاب نمي‌آورم.

بلند بلند زار مي‌زنم و چشمهايم را مي‌بندم.

* * * ‌* *

در آن سو حسين را مي‌بينم كه علي را به روي دو دستش به آسمان گرفته است و در اين سوي تمام آدمهاي تاريخ را كه به صف ايستاده‌اند.

تيرها پياپي مي‌آيند و گويا علي مدام زنده است و مدام شهيد مي‌شود.

آدمها برخي به علي تير مي‌زنند و برخي خود را سپرش مي‌كنند.

آنها كه فداي عليِ كوچك مي‌شوند حسيني‌اند و آنانكه تير مي‌زنند حرمله‌هاي تاريخند.

نوبت كه به من مي رسد، فرياد مي زنم

نه ، نه ! من علي را دوست دارم، من حسينيم!

* * * ‌* *

چشمهايم را باز مي‌گشايم!

اشكم را پاك مي‌كنم و تصميم مي‌گيرم كه ديگر از امروز آدم خوبي باشم تا در صف حرمله‌هاي روزگار نباشم.

مهتاب ابیان


 نظر دهید »

قسمت چهارم : امام حسین غریب الغربا

24 آذر 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

اين بار برايت تحفه‌اي از امام زمان را آورده‌ام.

آن عزيز مي‌فرمايد: هرگاه خواستي حسين عليه السلام را زيارت كني، بايست و بگو… (زيارت ناحيه مقدسه).


 

 

اما من مي‌خواهم در اين مجموعه، در هر شماره قطعه‌اي از اين زيارت را كه دريايي از نور و معرفت است برايت بياورم و البته من چند خطي از نكته‌اي كه به ذهنم آمده براي تو خواهم نوشت و تو نيز همين كار را بكن. هرگاه كه خواندي بي‌معطلي آنچه برايت پر رنگ شد، از من دريغ نكن. تو نيز براي من بنويسيد.

 

 

____________________________

 

قسمت چهارم

 

 

 

أَلسَّلامُ عَلى خامِسِ أَصْحابِ الْكِسْآءِ  ، سلام بر پنجمینِ اصحابِ كساء ،

أَلسَّلامُ عَلى غَریبِ الْغُرَبآءِ ، سلام بر غریبِ غریبان،

أَلسَّلامُ عَلى شَهیدِ الشُّهَدآءِ ، سلام بر شهیدِ شهیدان ،

أَلسَّلامُ عَلى قَتیلِ الاَْدْعِیآءِ ، سلام بر مقتولِ دشمنان ،

أَلسَّلامُ عَلى ساكِنِ كَرْبَلآءَ ، سلام بر ساكنِ كربلاء ،

أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَكَتْهُ مَلائِكَةُ السَّمآءِ  ، سلام بر آن كسى كه فرشتگانِ آسمان بر او گریستند ،

أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّیَّتُهُ الاَْزْكِیآءُ ، سلام بر آن كسى كه خاندانش پاك و مطهّرند ،

أَلسَّلامُ عَلى یَعْسُوبِ الدّینِ ، سلام بر پیشواى دین ،

أَلسَّلامُ عَلى مَنازِلِ الْبَراهینِ ، سلام بر آن جایگاههاى براهین و حُجَجِ الهى ،

أَلسَّلامُ عَلَى الاَْئِمَّةِ السّاداتِ ، درود بر آن پیشوایانِ سَروَر،

أَلسَّلامُ عَلَى الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ ، سلام بر آن گریبان هاى چـاك شده،

أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ ، سلام بر آن لب هاى خشكیده،

أَلسَّلامُ عَلَى النُّفُوسِ الْمُصْطَلَماتِ ، سـلام بر آن جان هاى مُستأصل و ناچار ،

أَلسَّلامُ عَلَى الاَْرْواحِ الْمُخْتَلَساتِ ، سـلام بر آن ارواحِ (از كالبد) خارج شده ،

أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِیاتِ ، سلام بر آن جسـدهاى عـریان و برهـنه ،

أَلسَّلامُ عَلَى الْجُسُومِ الشّاحِباتِ  ، سـلام بر آن بدن هاى لاغر و نحیف ،

أَلسَّلامُ عَلَى الدِّمآءِ السّآئِلاتِ ، سلام بر آن خون هاى جارى ،

أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ  ، سلام بر آن اعضاىِ قطعه قطعه شده ،

أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ  ، سلام بر آن سرهاىِ بالا رفته (بر نیزه ها)،

أَلسَّلامُ عَلَى النِّسْوَةِ الْبارِزاتِ  ، سلام برآن بانوانِ بیرون آمده (از خیمه ها)،

أَلسَّلامُ عَلى حُجَّةِ رَبِّ الْعالَمین  ، سلام بر حجّتِ پروردگارِجهانیان،

من تا امروز فكر می‌كردم فقط امام رضا علیه السلام است كه غریب الغرباست!

آقای من، ای هادی دلم، ای مهدی، ‌قربان تو كه امروز چه زیبا مرا روشن ساختی.

آری راست گفتی، حضرت رضا كه غریب نبود، در میان این همه دلداده و عاشق.

مردمان این سرا همه از تبار سلمانند، بله، همان سلمان كه از شما اهل بیت بود!

مگر می‌شد كه رضا در میان این همه جان نثار و قدردان غریب باشد؟

نه، رضا به خانه‌ی سلمان آمده است. و می‌دانی كه سلمان و تبارش عبد شمایند.

پس خانه و آنچه در اوست از آنِ شماست كه عبد و آنچه در دست او از مولاست!

و دیدی كه ما چشم و دل را به قدومش فرش كردیم.

و همه یكصدا می‌گریستیم و می‌خواندیم كه: كرم نما و فرود آ كه خانه خانه‌ی توست!

آری رضا غریب نیست، آشنای آشناست!

و راست گفتی كه حسین غریب الغربا بود.

او را به میهمانی خواندند، اما گلوی خشكیده‌ی میهمان را در میان راه، به خونش سیراب كردند.

آنان غریبه نبودند، همه عرب بودند و بالاخره دور و نزدیك با حسین نسبتی داشتند!

لااقل روزی نان و نمك سفره‌ی پدرش را خورده بودند.

حسین در میان آشنایان خود غریب بود. آری او غریب الغرباست.

مهتاب ابیان


 نظر دهید »

غم یتیمی

23 آذر 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

فاطمه جان، سلام. می خواهم با تو بگویم غمی را که هیچ گوشی یارای شنیدن آن را ندارد چون هیچ کس این غم را آنگونه که تو درک کردی نفهمید و شاید هم برای کسی یارای تحمل آن نبود و نیست. فاطمه جان روزی که پدر می خواست تو را تنها بگذارد به یاد داری چه چیز رد گوشت زمزمه کرد که این چنین اشک تو را در میانه ی چشمانت از بین برد و غم تنهایی را که در دل داشتی با چه مژده ای به شادی تبدیل کرد؟! حتماً یادت هست که در آن روز چه احساسی داشتی؟! اما این کودکان یتیم مثل تو نبودند آن ها پدر را در لحظه مرگ ندیدند چون پدر قصد رفتن نداشت او رفته بود تا بیاید و برای دخترک عروسک بیاورد او قرار نبود که اینگونه خوابیده در صندوق چوبی برگردد! او با قدم های استوار از خانه بیرون رفت دخترک پشت سر پدر آب پاشید تا پدر زود برگردد ولی نمی خواست که به این سرعت آن هم با یک کوله بار عغم بیاید.
فاطمه جان کاش تو آن جا بودی و حرفی که پدر به تو زد و آرامت کرد را نیز به این کودکان می گفتی و آرامشان می کردی. ای عزیز علی و ای غمخوار شیر خدا کاش بودی و به دل مادر یتیمان تسکین می دادی و می گفتی که باید صبر پیشه کند روز دیدار نزدیک است.
آری ریحانه بهشتی تنها توئی که می توانی آرامش دهنده ی همه ی دل های خسته از این شلوغی ها و تنهایی ها باشی من نیز با تو درد دل می کنم چون می دانم که تنها تویی و خدایت که به حر دل فقرا گوش می دهید و همیشه و در همه حال تسکین دهنده ی دل بیچارگان هستید.
ای مرضیه طاهره و ای صدیقه طیبه از تو می خواهم که یاری ام کنی تا بتوانم آن چه که در برابر جامعه حق به گردن دارم را ادا کنم و از خدایت می خواهم که حق شما را از گردنم بر دارد.
ای دختر محمد تو را قظم می دهم به بزرگواری و عظمت زنانه ات که مرا صبر عطا کنی و یاری ام کنی تا بتوانم یک بانوی نمونه ای همچون تو را الگوی زندگی ام قرار دهم. ای حدیثه خدایی با تو در دل می گویم چون می دانم هیچ گاه دست رد به سینه ام نمی زنی و از درگاهت رد نمی کنی.
ای پاکیزه زن عالم از تو می خواهم آرزوی تمام یتیمان را بر آورده کنی مطمئنا همه ی آن ها آرزوی دیدار پدر دارند و آن هم جز با ظهور مهدی تو برآورده نمی شود پس از تو می خواهم کخه برای ظهور این یوسف گمگشته دعا کنی تا هر چه زودتر به کلبه این محزونان دل خسته باز گردد و آن جا را گلستان کند.
ای گمگشته مزار، همه در عالم آرزویی دارند و بزرگترین آروزی من دیدار مزار تو است ولی می ترسم که مبادا به این دیدار نائل نشوم آخر آن قدر گناهکارم که مطمئناً  تو حاضر نیستی که چشم در چشمان من بیندازی اما نه! عجب حرفی زدم تو و خانواده ات بزرگ تر از این حرف ها هستید مهربانی شما زبانزد همه است و می دانم که هر گناهکاری را به چشم نگاه نمی کنید به خصوص اگر این گناهکار توبه کرده باشد البته به امید قبول توبه از درگاه الهی می دانم که شما تنهایم نمی گذارید چون همیشه و همه جا اثرات وجود مبارک شما و خانواده بزرگ را در زندگی ام حس کرده و دیده ام پس ای بانو بخوان این دل نوشته را و نظری بر دل غم دیده ی این مسکین درمانه کن و زیارت مزار نازنینت را نصیبم کن.
ای ثمره ی بهشتیان از تو می خواهم بهشت را هم بر ما حلال کن و روز قیامت از ما چون یاران نیکویت شفاعت فرما.


مهر علی ، پایه چهارم؛ مدرسه علمیه زهرائیه نجف آباد ، اصفهان

 نظر دهید »

کوچه های مدینه

23 آذر 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

در میان کوچه سر به زیر انداخته ام قدم بر می دارم امروز قدم هایم سنگین است در و دیوار کوچه اندوه دارد انگار، همه جا گریه سر داده اند، صدای عجیبی در گوشم می پیچد به حال خود غصه می خورم چرا من تنها هستم چرا کسی مرا یاری نمی کند (در میان همین افکار، ناگهان) وای این جا کجاست این جا کوچه ها رنگ و بوی دیگری دارد برایم آشنا نیست چرا همه جا سیاه پوشیده دیوارها لباس سیاه بر تن کرده اند به در حیاط چوبی سوخته می رسم انگار می شناسمش آری این جا مدینه است، کوچه های مدینه، غم و اندوه، مدینه بوی فاطمه می آید هر چه بیشتر جلو می روم قدم هایم لرزان تر و وجودم سست تر می شود بالای در روی پارچه نوشته شده ای مادرشهید مبارکت باد عروج گلگون کفنت، فرزند در خون غلطیده ات در انتهای پارچه نوشته از طرف ملائکه.
دلم آشوب بدی دارد با خواندن این نوشته فهمیدم فاطمه عزادار است درب چوبی باز بود با اذن وارد خانه شدم. صدایی نمی آمد که نشان دهد فاطمه عزادار است پاهایم عجیب می لرزید نمی توانستم به روی پاهایم استوار باشم جسم سردم را به دیوار تکیه دادم و جلو رفتم هر گوشه ی اتاق یک نفر نشسته بود؛ حسن گریه می کرد، علی ام کلثوم را آرام می کرد دنبال فاطمه گشتم پیدایش نکردم ناگهان سوز عجیبی گوشهایم را به سمت صدا چرخاند و چشم هایم صحنه عجیبی دید این جا مدینه است؟ این جا کجاست؟ این مکانی نیست که به آن وارد شدم. عجب صحنه ای این جسد ها از آن کیست؟ این سرهای بریده از آنِ کدام جسم است در میان این بیابان  چه خبر بوده است؟ در میان جسم های بی سر، و سرهای بی بدن آرام جلو می روم. وای این دست ها از آن کیست؟ این زن کیست که این دست ها را بر زانو نهاده و مرثیه می خواند ؟ جلوتر زنی کمر خمیده را می بینم که بدنی بی سر را بر سینه گرفته و گریه می کند به او نزدیک شدم بی اختیار کنارش زانو زدم چشم هایم ناخود آگاه دریای اشک شد آوایی در گوش هایم پیچید «هل من ناصر ینصرنی؟» این صدا برایم آشناست!!
کربلا، نینوا این همان جای آشناست که حسین فاطمه آمد و دریای عشق و ایثار را جاری ساخت.


مهر علی، پایه چهارم، مدرسه ی علمیه زهرائیه نچف آباد، اصفهان

 نظر دهید »

از زبان فرات

23 آذر 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

تا قبل از آن روزی که چهره ی زیبایت در قاب دلم تصویر ساخت، فکر می کردم زیباترین چهره را ماه دارد. اما فهمیدم که اشتباه کرده ام و تو هم صورتت زیباست و هم سیرتت. افسوس که من تمام وقایع را می دیدم و بحری هستم که می سوزد. گویی لبان تشنه ی تو چیزی را زمزمه می کرد، فریاد زدم که همه ساکت باشید و خوب گوش دادم تا بفهمم سقای تشنه لبان چه می گوید. می خواستم پیغامش را همچون درّی در صدف جانم نگهدارم تا برای آیندگان بگویم. شنیدم صدای دلش را که چنین زمزمه می کرد : نه نباید آب بنوشم، گویا در اقیانوس چشمانش تصویر کودکی را می دیدم  لبانش خاموش گشته بود اما حرف ها برای گفتن داشت، گویا دخترکی سه ساله را می دیدم که بیشتر چشم به راه عمویش بود تا آب با اینکه عطش در سینه داشت و سوز در جگر. حرف های زیادی بین ما گذشت او می گفت کذشته از همه ی این ها آب مهریه مادر آنهاست، آن ها سروران این جهان و آن جهان اند و بر من مقدم اند. آنگاه ایثار رنگ معنا به خود گرفت، مشتش را باز کرد و آب را به من پس داد و آن آب اشک شد بر دیدگانم و موجی به پا خواست و فرو نشست و تاکنون من می گریم به یاد آن لحظات و افسوس که نتوانستم به جز حسرت کار دیگری بکنم. اما شما که قصه ی فرات را می خوانی بدان و آگاه باش که حسینی دیگر هم اکنون تشنه ی لبیک توست، گوش ده تا با دلت صدایش را بشنوی. صدای دلاور مردی که خواهد آمد تا انتقام مشک بی آب و لبان تشنه ی سقا و جگر پرسوز زینب کبری و لالایی های رباب را بگیرد.
انشاءالله


مریم یادگار صالحی، پایه سوم، مدرسه ی علمیه زهرائیه نجف اباد، اصفهان

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 20
  • 21
  • 22
  • ...
  • 23
  • ...
  • 24
  • 25
  • 26
  • ...
  • 27
  • ...
  • 28
  • 29
  • 30
  • ...
  • 38

جستجو

موضوعات

  • همه
  • به قلم طلاب
  • کتیبه ها
  • سوالات محرمی

آرشیوها

  • آذر 1395 (2)
  • آبان 1395 (2)
  • مهر 1395 (1)
  • دی 1390 (99)
  • آذر 1390 (83)
  • بیشتر...

پیوندها

  • تاریخ نگار محرم
  • شور و شعور حسینی
  • جشن وبلاگی فجر
  • جانم فدای امام علی النقی علیه السلام
  • نامه ای به روح الله
  • ده ختم قرآن به نیت «رفع مهجوریت قرآن»
  • ختم هفتاد و دو زیارت عاشورا
  • ریحانه
  • بزم فرات
  • ختم سي هزار زيارت عاشورا
  • تجربه های رمضان
  • یار مهربان
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس