غم یتیمی
فاطمه جان، سلام. می خواهم با تو بگویم غمی را که هیچ گوشی یارای شنیدن آن را ندارد چون هیچ کس این غم را آنگونه که تو درک کردی نفهمید و شاید هم برای کسی یارای تحمل آن نبود و نیست. فاطمه جان روزی که پدر می خواست تو را تنها بگذارد به یاد داری چه چیز رد گوشت زمزمه کرد که این چنین اشک تو را در میانه ی چشمانت از بین برد و غم تنهایی را که در دل داشتی با چه مژده ای به شادی تبدیل کرد؟! حتماً یادت هست که در آن روز چه احساسی داشتی؟! اما این کودکان یتیم مثل تو نبودند آن ها پدر را در لحظه مرگ ندیدند چون پدر قصد رفتن نداشت او رفته بود تا بیاید و برای دخترک عروسک بیاورد او قرار نبود که اینگونه خوابیده در صندوق چوبی برگردد! او با قدم های استوار از خانه بیرون رفت دخترک پشت سر پدر آب پاشید تا پدر زود برگردد ولی نمی خواست که به این سرعت آن هم با یک کوله بار عغم بیاید.
فاطمه جان کاش تو آن جا بودی و حرفی که پدر به تو زد و آرامت کرد را نیز به این کودکان می گفتی و آرامشان می کردی. ای عزیز علی و ای غمخوار شیر خدا کاش بودی و به دل مادر یتیمان تسکین می دادی و می گفتی که باید صبر پیشه کند روز دیدار نزدیک است.
آری ریحانه بهشتی تنها توئی که می توانی آرامش دهنده ی همه ی دل های خسته از این شلوغی ها و تنهایی ها باشی من نیز با تو درد دل می کنم چون می دانم که تنها تویی و خدایت که به حر دل فقرا گوش می دهید و همیشه و در همه حال تسکین دهنده ی دل بیچارگان هستید.
ای مرضیه طاهره و ای صدیقه طیبه از تو می خواهم که یاری ام کنی تا بتوانم آن چه که در برابر جامعه حق به گردن دارم را ادا کنم و از خدایت می خواهم که حق شما را از گردنم بر دارد.
ای دختر محمد تو را قظم می دهم به بزرگواری و عظمت زنانه ات که مرا صبر عطا کنی و یاری ام کنی تا بتوانم یک بانوی نمونه ای همچون تو را الگوی زندگی ام قرار دهم. ای حدیثه خدایی با تو در دل می گویم چون می دانم هیچ گاه دست رد به سینه ام نمی زنی و از درگاهت رد نمی کنی.
ای پاکیزه زن عالم از تو می خواهم آرزوی تمام یتیمان را بر آورده کنی مطمئنا همه ی آن ها آرزوی دیدار پدر دارند و آن هم جز با ظهور مهدی تو برآورده نمی شود پس از تو می خواهم کخه برای ظهور این یوسف گمگشته دعا کنی تا هر چه زودتر به کلبه این محزونان دل خسته باز گردد و آن جا را گلستان کند.
ای گمگشته مزار، همه در عالم آرزویی دارند و بزرگترین آروزی من دیدار مزار تو است ولی می ترسم که مبادا به این دیدار نائل نشوم آخر آن قدر گناهکارم که مطمئناً تو حاضر نیستی که چشم در چشمان من بیندازی اما نه! عجب حرفی زدم تو و خانواده ات بزرگ تر از این حرف ها هستید مهربانی شما زبانزد همه است و می دانم که هر گناهکاری را به چشم نگاه نمی کنید به خصوص اگر این گناهکار توبه کرده باشد البته به امید قبول توبه از درگاه الهی می دانم که شما تنهایم نمی گذارید چون همیشه و همه جا اثرات وجود مبارک شما و خانواده بزرگ را در زندگی ام حس کرده و دیده ام پس ای بانو بخوان این دل نوشته را و نظری بر دل غم دیده ی این مسکین درمانه کن و زیارت مزار نازنینت را نصیبم کن.
ای ثمره ی بهشتیان از تو می خواهم بهشت را هم بر ما حلال کن و روز قیامت از ما چون یاران نیکویت شفاعت فرما.
مهر علی ، پایه چهارم؛ مدرسه علمیه زهرائیه نجف آباد ، اصفهان