اربعین حسینی
چهل روز در به دری ، چهل روز اسارت ، چهل روز رنج واینک بازگشته ای، اما بی رقیه ، بی کاروان.
اینک کربلا دیگر نه خیمه ای دارد ونه بیرقی!
چهل روز گذشته است ، چهل سپیده سرخ در خون تپیده ، چهل غروب غم انگیز ، چهل روز در حزن واندوه، چهل روز گذشته است.
چه هاست در دلت، زینب؟
چهل روز می شود که دیگر صدای حسین(علیه السلام) را نشنیده ای!
چهل روز می شود که دیگر چشمهای برادرت را ندیده ای!
چهل روز می شود که دیگر بر قامت رعنای اباالفضل(علیه السلام) و(إن یکاد) نخوانده ای!
چهل بار در این روزهای عزا ومرثیه ، کربلا را گریه کرده ای.
چهل کربلا داغ دیده ای.
چهل علقمه اشک ریخته ای.
چهل بار درد سیلی را تجربه کرده ای!
هنوز مشک بی آب وسقای بی دست، کنار فرات است.
هنوز درد سیلی، سه سالگی دخترکی را آزار می دهد.
چهل روز است که ردّ خون حسین (علیه السلام)را به همه جا کشانده ای!
چهل روز است که پیکار بی نهایت حسین(علیه السلام) را ادامه داده ای.
چهل بار دیگر هم در کربلا باشی ، باز زمین می میرد وآسمان کمر خم می کند.
وجیهه اسماعیلی، دانش آموخته