• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

سفینه النجاه‎

23 دی 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

امام من ندای هل من ناصر ینصرنی شما در گرداب جاهلیت امت جدت آنجا که دست نجاتخشی امامت به یاری و کمک آن غرق شدگان دراز شده بود آنها مشتاقانه خود را به اعماق آن گرداب می سپردند و فرومی رفتند خریداری و شنوایی نداشت آنها مصرانه در حماقت خویش غوطه می خوردند و خود را به دنیای پست و بی ارزش یزید فروختند و طمعکارانه به زعم خود از بهشت ابدی دور، دورودورتر شدند.

آنها انسانیت خود را به ارزان ترین کالا و متاع دنیوی فروختند و چه بد تجارتی کردند و چه خسرانی؟ امام خود را در دنیا کشتند و در آخرت شفیعی را برای خود باقی نگذاشتند که خسرالدنیا والاخره شدند در آن سو لشگر عمر سعد، چه بدبخت بودند وچه سیه روز، آنجاکه حجت خدای خود را به مسلخ بردند وذبح کردند و شادی می نمودند که عبایی یا قبایی یا انگشتری یا گواشوره های طفل سه ساله ای را به غنیمت گرفتند.

وه که چه سیاه روز و بدبختند که خون حجت خدا را باچه چیزی معامله نمودند.خون خدارا بر زمین تف دیده کربلا ریختند و لشکریان خدا را سربریدند وچه خوشحال از سودشان بودند؟ آنجا که امامشان در پی نجاتشان آنها را وعده بهشت و تمامی خزائن که در نزد خداست  می داد . چه آسان از دستشان رفت و تاجران مال باخته همه چیزشان را ازکف دادند وهمه چیزشان یعنی آخرتشان  امیدشان ؟!!!

ارسالی از مدرسه علمیه نرجس خاتون شاهین شهر

 1 نظر

تقدیم به آقای خوبی ها...

23 دی 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

از غم دوری تو دیوانه ام
در خیالم کنج یک میخانه ام
از عذاب سرنوشتم خستهام
در سرای غربتی بنشسته ام
از قطار بندگی جا مانده ام
در سرایم با تو تنها مانده ام
درد و غم را بر دلم آکنده ام
در جمع دیوانه ها وا مانده ام
عشق و شادی را ز خود من راتده ام
داستان با تو بودن خوانده ام
هر چه عشقه در دلم سوزانده ام
بوته عشق تو را در قلب خود رویانده ام

سراینده: خدیجه کریمی زگلوجه (طلبه پایه اول)

 1 نظر

گم کرده ام

23 دی 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

گم کرده ام پیدا نشد،جانم بسوخت پیدا نشد
بغض گلو گیرم شکست، فریاد من پیدا نشد
گریه تو دل بهونه شد ، اشکا همه روونه شد
یک باغ گل ویرونه شد ، اما گلم پیدا نشد
راز نهان آواره شد، خوبم ولی پیدا نشد
پرم شکست ،دلم شکست ،گم کرده ام پیدا نشد
درد جگر سوز آمد و درمان من پیدا نشد
من از نفس افتادم و روحم ولی پیدا نشد
خاطره هام مردن ولی ، رویای من پیدا نشد
شعرم لباس غم گرفت ،گم کرده ام پیدا نشد


سراینده: خدیجه کریمی زگلوجه (طلبه پایه اول)

 1 نظر

سفر به سرزمین عشق

23 دی 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

بسم رب الحسین

بوی بی وفایی و پیمان شکنی می آید، بوی جدایی می آید؛ غم عجیبی، نه، مصیبت عظیمی بر دل  زمین و آسمان شعله ور است، اینجا کجاست؟ چرا آسمان و زمینش بوی عزا و ماتم  می دهد؟

آسمان را ببین، انگار با تمام عظمتش می خواهد فرو بریزد،زمین را نگاه کن؛ انگار می خواهد تکه تکه و متلاشی شود؛ زمین به مصداق «خاشعاً متصدعاً من خشیة الله»می ماند؛ مگر قرآن ناطق را در خود می بیند؟

ولی نه، آسمان پابرجاست و زمین ثابت؛ انگار بار غم آسمان و زمین اینجا بر دوش کس دیگری سنگینی می کند؛ ولی چه کسی؟ پاسخ دلت را می شنوی:أین السبب المتصل بین الارض والسماء… تنها اوست که تسلی بخش نه تنها من و تو، که تسلای دل تمام عالم است و نمی گذارد آسمان از شدت مصیبت بر زمین بیاید…

صدای ناله های کسی در گوش جانت می پیچد: « سلام بر محاسن به خون خضاب شده، سلام برآن گونه ی به خاک آلوده… اگر روزگار مرا به تأخیر انداخت، و مرا از یاری تو بازداشت، و نبودم تا با آنان که با تو جنگیدند بجنگم و با آنان که با تو به دشمنی برخاستند، به دشمنی برپاخیزم، اکنون به جای آن در هر صبح و شام بر تو ناله می کنم و به جای اشک، بر تو خون می گریم…

حضور او را در اینجا با عمق جانت درک می کنی و با او هم ناله می شوی…

خوب گوش کن، این سرزمین برایت آن روز ها را روایت می کند: می بینی لشکر چند هزار نفری دشمن را؟آن بدن پاره پاره را ببین، می شناسی اش؟بدن ارباً اربای علی اکبر است که بر زمین افتاده، شبیه ترین کس به رسول الله! ببین، این دست بر زمین افتاده را ببین؛ این همان دستی نیست که در جنگ صفین هفت پسر ابو شعثا، آن جنگجوی شامی را یکی پس از دیگری به دو نیم کرد،و سپس خود ابوشعثای ملعون را به درک واصل کرد؟ چه کسی به خود جرأت این جسارت را داده؟نه، با جوانمردی که نمی شد دست عباس را به زمین انداخت…آن طرف را ببین، زینب سراسیمه بر روی تلی می دود و خیمه گاه سراسر وحشت و هراس شده است؛ زمین و زمان دم از نوای العطش فرو بسته اند و به آن گودال خیره شده اند؛ آن ملعون ها دور چه کسی حلقه زده اند؟چرا هرکس هرچه دستش می آید به طرفش پرتاب می کند؟او فرزند دختر پیامبر نیست؟…

بر بدنش که نه، بر قلبش هزار هزار داغ نشسته است؛دیدی که با علی اصغرش چه کردند، با عباسش، با علی اکبرش، با …! نگاه کن، نگاهش به خیمه گاه است، نه، آن ها آنقدر هم پست و رذل نیستند که تا زمانی که او نفس می کشد متعرض اهل حرمش شوند…

چشمان نافذ و روحانی اش را ببین، کسی حتی شقی ترین و ملعون ترین آنها جرأت نمی کند خنجر را بر گلویش بگذارد؛ به ناچار باید از قفا…

هنوز  شمیم بوسه ی پیامبر بر گلوی مبارکش را در حرمش احساس می کنی، به اینجا که می رسی گودال قتلگاه را را با چشمان خودت نه، با چشمان زینب ببین: آیا به راستی تو حسین منی؟…

وبلاگ فانوس اسرا

 2 نظر

کتیبه (8) - هیهات منا الذله

23 دی 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

برای بزرگنمایی روی تصویر کلیک کنید

ارسالی : خانم شاطرپور، طلبه ی پایه ی سوم حوزه ی علمیه ی نرجس خاتون شاهین شهر

 1 نظر
  • 1
  • 2
  • ...
  • 3
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • ...
  • 7
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 38

جستجو

موضوعات

  • همه
  • به قلم طلاب
  • کتیبه ها
  • سوالات محرمی

آرشیوها

  • آذر 1395 (2)
  • آبان 1395 (2)
  • مهر 1395 (1)
  • دی 1390 (99)
  • آذر 1390 (83)
  • بیشتر...

پیوندها

  • تاریخ نگار محرم
  • شور و شعور حسینی
  • جشن وبلاگی فجر
  • جانم فدای امام علی النقی علیه السلام
  • نامه ای به روح الله
  • ده ختم قرآن به نیت «رفع مهجوریت قرآن»
  • ختم هفتاد و دو زیارت عاشورا
  • ریحانه
  • بزم فرات
  • ختم سي هزار زيارت عاشورا
  • تجربه های رمضان
  • یار مهربان
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس