هر دو گریانند اما این کجا و آن کجا ...
09 آذر 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
چشمه می جوشید
از زمین
از دل خاک خشک
و از چشمان مادر هم…
اسماعیل سیراب شده بود و هاجر اشک شوق می ریخت.
و امتحان تمام شد…
روزی دیگر…
حرارت می جوشید
از زمین
از دل خاک خشک
و از دل مادر هم
اصغر رفته بود و رباب اشک حسرت می ریخت.
و امتحان آغاز شد….
و مدتی بعد
آب بود
شیر هم
و رباب که هنوز در امتحان بود…
مهتاب ابیان