• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

کاروان عشق

28 آذر 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
کاروان صلابت و ایثار در پی یک نام آشنا منزل به منزل از وادی به وادی دیگر می رفت. نامی که رمز ورودش تشنگی بود و عطش. کربلا، آری کربلا و چه نام زیبایی بود برای همان جایی که آمده بودند بر گرد یار طواف کنند.

و یافتند آن سرزمینی را که، فراتش نمانده بود از ناباوری و حیرت خشک شود آنگاه که افلاکی ترین دست ها به تمنای تحفه ی ناچیزش فرود آمدند تا در بر بگیرند جرعه ای از آن و سیراب کنند کودکان حسین را، کدام حسین همان حسینی که روزی فرات در تمنای دستان کوچکش از تشنگی و عطش می سوخت و اکنون همه ی هستیش را وام دار همان دستان کوچک است و نتوانست تاب بیاورد لحظه ای را که در برابر چشمان استوارترین قامت ادب قطره قطره بر زمین ریخت.
آری این قبیله عاشق آمده بودند تا بیایند آنجایی را که قطعه های آسمان در برابر محبوب به خاک می افتند تا آسمانی والاتر و زیباتر از آسمان همیشگی در زمین تجلی پیدا کند و خورشیدی بسیار درخشنده تر و این درخشندگی و نور با تلاوت کدام معشوق صد چندان می شود و ظلمت و تاریکی را می شکافد و پیش می رود تا به آن ها که گمان کردند می توانند با جدا کردن خورشید از آسمان وجود عزیز زهرا آن را خاموش کنند بفهماند که نور حقیقت و ولایت هیچ گاه خاموش نمی شود و این آزادگی تا ابد سرمشقی خواهد شد برای کسانی که می خواهند عاشق بمانند و عاشقانه پر بکشند.


ملیحه صالحی، پایه سوم، مدرسه علمیه ی زهرائیه نجف آباد، اصفهان.

 نظر دهید »

عطش3

27 آذر 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

همچون جد بزرگوارش رسول خدا با فروتني و آرامش به خيمه ي امام حسين نزديك شد واجازه خواست ووارد شد.خدمت پدر بزرگوارش سلام كرد و گفت:يا مولاي… يا ابتاه…جان علي اكبر فداي شما،آيا اذن ميدهيد تا به ميدان بروم وبراي خدا امام زمانم را ياري دهم؟

پدر اشك در چشمانش حلقه زد وبا لبخندي كه بر لب داشت گفت:عزيز پدر كمي جلوي چشمانم راه برو كه ديگر…

علي اكبر پدر را در آغوش گرفت و بعد شتابان به سوي ميدان رفت. با رزم حيدر مانندش تعداد زيادي ازدشمنان خدا را را نابود ساخت،از شدت عطش از آنها فاصله گرفت تا نفسي تازه كند.

به سرعت خودم را به او رساندم وگفتم:سلام بر علي اكبر،جانم فداي شما چه زيبا در راه خدا شمشير زديد؟

لبخندي زد و گفت:سلام عليكم ،علي اكبر بيش از اين بايد شمشي بزند تا خدايش را راضي و امام زمانش را ياري كند.

گريستم و گفتم:چگونه يار شما باشم وامام زمانم را راضي كنم تا خدايم راضي شود؟

درحالي كه آماده ي رفتن به ميدان ميشد گفت:براي خدا…

گفتم :عطش دارم… لبخندي زد وگفت:با ما باش سيراب خواهي شد. علي اكبر رفت ومن پروازش را ديدم،چه عاشقانه پر كشيد. ميگريستم و ميسرودم:

جوانان بني هاشم بياييد         علي را بر در خيمه رسانيد

س.مسیبی

 نظر دهید »

عطش 2

27 آذر 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

به نام خداي شهيدان

آرام وبا هيبت خاصي به آب نزديك ميشود از اسب پياده نميشود وبا اسب وارد آب مي شود. آب به زير شكم اسبش ميرسد مشك را در آب فرو ميبرد در حالي كه از شدت تشنگي لبانش خشك شده است به زلالي آب نگاه ميكند وبا خود ميگويد:عباس چگونه ميتواند آب بنوشد در حالي كه آقايش حسين تشنه است؟ مشك را پر ميكند وبه سرعت از آب بيرون مي آيد،وبا شتاب به سمت خيمه ها ميرود.

به سرعت خودم را به او رساندم وگفتم:سلام عباس جان،من شما را خيلي دوست دارم. شما چقدر باوفا هستيد.

عباس با آن آرامش وهيبت حيدر گونه اش پاسخ داد: سلام عليكم ،جان عباس فداي آقايش حسين…

شروع كردم به گريه كردن وبا دلي شكسته و چشماني خيس گفتم:جانم فداي شما چه زيبا امام زمانتان را ياري داديد آيا ميشود من نيز جزء ياران امامم باشم واو را ياري دهم؟

عباس لبخندي زدوگفت:اگر با ما باشي ،سيراب خواهي شد. گفتم:فدايتان شوم عطش دارم… نگاهي به مشك آب كرد و جرعه اي درون دستهاي لزانم ريخت وگفت:مهدي… مهدي را تنها نگذاريد. وبعد مشك را به دست گرفت و شتابان رفت و من هنوز گريانم…

س.مسیبی

 نظر دهید »

همراه با کاروان

27 آذر 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

چشم سر باید بست و چشم دل باز نمود، تطهیرش باید کرد با استغفاری به درگاه رب جلیل، چشم دل که پاک شد می بیند آنچه را که شایستگی دیدارش به چشم دل است نه چشم سر، دل که تطهیر شد، رهایش کنی سر از کعبه و خانه ی معشوق در می آورد، دل می گردد گرد مأمن آرامش بخش و عشق می کند با صاحب مأمن.

ناگاه می بیند دل های همچون آبی را که گشاده شده اند به برگرفتن نهایت معرفت، و صیقل می یابند به گدازه هایی از نهایت، گویا دلبری در راه است!


جذبه ی آن دل های پاک می کشاندت به همراهی و همراه می شوی با آن ها، با کاروان گداخته شده به عشق الهی اما دلشکسته از نامردی مردمان زمینی، کاروانی به سرسپردگی حسین علیه السلام به دلدادگی عباس علیه السلام و علی اکبر و دلسوختگی زینب، این، کاروان کربلا است که یافته ایش!


کاروان ره عشق می پیماید تا به سر منزل عشاق رسد، آنجا که سپاهی سیه دل راه را بر کاروان سد می کند و آب را بر آنان حرام، آن جایی که دانندگان «نینوایش» خوانند و عالمان « کرب و بلا». آنجایی که دل حسین علیه السلام لرزید از بارش کرب و بلاهایش بر کاروان جانش و از عطش کودکان و یارانش.


امام حسین علیه السلام، دل داده بود و بایست می ماند که می خواست بماند تا اسلام بماند. می خواست بماند تا نام محمد صل الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها بماند. می خواست بماند تا کتاب خدا و رسم و راه او بماند؛


و آنها می خواستند حسین علیه السلام بماند تا همه چیز و همه کسش نماند که ماند، می خواستند بماند تا اسم و رسمش نماند که ماند. می خواستند بماند که دین خدا نماند که ماند. معجزه ی عشق زنده نگهداشت همه ی آنچه را که عاشق کشان کشتند تا بمیرد. و خود سرخ حسین علیه السلام و یارانش از شمشیرهای پولادین آن ها بیرق هایی بر افراشت برای احتراز آنچه که آن ها می خواستند نماند. بیرق هایی که جاودانگی یافتند از قطره قطره ی خوی دل های پاک و سینه های چاک چاک و سر های بریده ی یاران حسین علیه السلام. علم هایی که به احتراز در آمد به دستان آسمانی عباس علیه السلام و نوشته شد بر آن با خون عروج یافته ی علی اکبر علیه السلام و علی اصغر علیه السلام که : « خون بر شمشیر پیروز است و حق بر باطل.» سپرده شدند آن علم ها به دست زینب سلام الله علیها که در احتراز بمانند و چه نیکو امانت داری بود زینب سوخته دل و نیلگون روی که سیلی خوردند را به ارث برده بودند دختران فاطمه سلام الله علیها از او، و همچنین سرگردانی و تنهایی را و بی یار ویاوری را و یتیمی را و ظلم دیدن و مظلوم بودن را و امانت دار بودن را نیز.


و زینب سلام الله علیها با دلی پرخون اما چه مردانه امانتش به چنگ و دندان نگه داشت در جمع نامردترین مردمان عالم که حرمتش نپائیدند و در جمع نامحرمان حاضرش ساختند چه غیرت مردانه سخن گفت در جمع فریب خوردگان و نیرنگ بازان . اما از دل زینب در نحسی شهر شام چه در خرابه های مکرمش و چه در کاخ های مکدرش.


پیام بر کربلا تمام و کمال رساند پیام بیرق خونین حسین علیه السلام را به سر منزل مقصود و خبر دار کرد عالمیان را از حق کردن ناحق و سر بریدن حقیقت به خنجر فریب و تزویر و به دست دنیا طلب ترین نامردان.


کاروان عشاق همچنان در راه است. هر روز و هر لحظه و هر جا و هر مکان. «کل یوم عاشورا و کل أرض کربلا» تا زمان ظهور منتقم کشته شدگان به کربلا. چشم سر باید بست و چشم دل باز نمود. بایست تطهیر کرد چشم دل را به استغفاری، چرا که کاروان مطهر را جز چشم و دل مطهر شایستگی دیدار ندارد.


مریم ربانیان ، پایه اول، مدرسه ی زهرائیه نجف آباد ، اصفهان.

 نظر دهید »

عطش 1

27 آذر 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

به نام خدای شهیدان

چشمانت را ببند وگوش كن صداي پاي اسب مسلم مي ايد،از بيابان… او سفير عشق است. بروم ، بروم تا دير نشده به او برسم. مسلم جان سلام،شما را خیلی دوست دارم. راستی  از کوفه ومردمانش چه خبر؟ این مردمان را دوست ندارم چه ناجوانمردانه شما را تنها گذاشتند چه میگویم کاش فقط تنها میگذاشتند.اصلا اگر شما را نمی خواستند چرا دعوتت کردند؟ و چرا با تمام بغض شهیدت کردند؟ آری ستم کردند اما به خودشان وحق شما را نشناختند وای به حال دنیا وآخرتشان…  مسلم با آرامشي خاص رو به من كرد وگفت:سلام عليكم، مسلم چه باك دارد از نامردي كوفيان،جان مسلم و فرزندانش فداي آقايم حسين…

واما شما چه نیکوبا امام زمانتان وفا داری کردید وچه زیبا به دیدار خداوند متعال شتافتید.  مسلم جان میدانی الان هزار و سیصد و هفتاد و دو سال از شهادت شما میگذرد واما به دوستداران شما افزوده میگردد.


اگرشما قبول نمایید من هم از دوستان شما هستم وشما را دوست دارم میدانید چرا؟  چون شما عاشق بودید عاشق خدا، عاشق امام زمانتان، و عاشق تمام خوبی ها…


مسلم جان من هم دوست دارم مثل شما عاشق باشم ومثل شما بااستقامت در راهم قدم بردارم و مثل شما امام زمانم را یاری دهم.


مسلم جان،عطش دارم،خیلی عطش دارم… آیا یاری ام میدهید تا مانند شما شوم؟ مسلم با لبخندي زيبا پاسخ داد:اگر با ما باشي، سيراب خواهي شد.

س. مسیبی

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 22
  • ...
  • 23
  • 24
  • 25
  • ...
  • 26
  • ...
  • 27
  • 28
  • 29
  • ...
  • 38

جستجو

موضوعات

  • همه
  • به قلم طلاب
  • کتیبه ها
  • سوالات محرمی

آرشیوها

  • آذر 1395 (2)
  • آبان 1395 (2)
  • مهر 1395 (1)
  • دی 1390 (99)
  • آذر 1390 (83)
  • بیشتر...

پیوندها

  • تاریخ نگار محرم
  • شور و شعور حسینی
  • جشن وبلاگی فجر
  • جانم فدای امام علی النقی علیه السلام
  • نامه ای به روح الله
  • ده ختم قرآن به نیت «رفع مهجوریت قرآن»
  • ختم هفتاد و دو زیارت عاشورا
  • ریحانه
  • بزم فرات
  • ختم سي هزار زيارت عاشورا
  • تجربه های رمضان
  • یار مهربان
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس