• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

پرنورترین خاموشی

30 آذر 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

در دیار غربت و زمین سوزان

که طلوع خورشید زپس پرده ی خون و اشک است

خیمه ها گه به سکوت

و هیاهوست گهی العطشا

رمقی نیست در آنها که دگر ناله کنند

سوی دیگر شمشیر

و سران چون گوی ها در حرکت؛ و گهی بر نیزه

دشت خون جاری بود

و علمدار رسید

وکسی را نبود هیچ توان که کند با او جنگ

و چو آتش به دل لشکر دشمن افتاد

در دل تیره شب

پرتو قرص قمر همره هفتاد و دو اختر تابید

تا دهد روشنی و تیره نماند شب ها

تا طلوع فردا

لحظه لحظه به دل ظلمت شب می افزود

آنکه با تیر نشانه زده اخترها را

در دل اقیانوس، با وجود آن ماه، جزرو مدی برپاست

کودکان را که شهابند به آن صفحه تار، به خموشی می رفت

ماه می خواست که پرنور بمانند به آن تا به ابد

از خودش نور به آنها بخشید و خودش شد خاموش، شده پرنورترین خاموشی

ابر تیره برخاست

تا به هنگاه طلوع خورشید

آنکه گرماده دوران و زمین بود و زمان

آنکه یک دشت شقایق شده اندر بدنش، بس که گلبوسه زده زخم بر آن

او که در راه حق، دین بدو وابسته است و…

اثرش محو کند

خواست خوناب شفق را به فلق بدل کند

آری

آن ابر سیاه، سایه افکند بر آن نور مبین

قُتِلَ عَطشانا

مهدیه سادات محمودی-آموزش عالی حوزوی معصومیه قم

 نظر دهید »

عزایا عروسی حسینی!

29 آذر 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

در نقل ها وداستان های قدیمی می شنویم ومی خوانیم وگاها می خوانیم ومی شنویم ،خوب چون اول باید خواند تابعد شنید،ویا نه اول باید نوشت ،بعد شنید ،بالاخره اول باید کسی بشنود بعد بنویسد تا دیگری بخواند وبعد بشنود…

به هر حال زیاد خوندیم وشنیدیم که لوتی های گذشته وهمون بچه لات های محل به خاطر وارد ماه محرم شدن عرق خوری ومستی ولاتی وچاقو کشی وقمار بازیشون رو تعطیل می کردند تا بعدش.


تو می گی به خاطر چی بوده ؟به خاطر اینکه باز هم اسم ورسمشون تو محل جور دیگه ای سر زبون بیفته!یعنی تو محرم از اونها به خوبی ومعرفت یاد کنند؟


نه!آنها سرشون می شده!آره ،یه چیزایی سرشون می شده وته قلبشون ارادت هایی به امام حسین وفرزندانش داشتند،به خاطر همون چیزها وارادت ها بود که همه چیز رو کنار می گذاشتند وخودشون رو خدمت کار در بست آقا می کردند تا پیش آقا اسم ورسم پیدا کنند.


(این حرف ها رو ول کن!اونها قدیمی بودن!چه می فهمیدند عصر تکنولوژی واینترنت چیه؟حالا رو بچسب!فیلم وعکس مستهجن وموسیقی پاپ رو عشق است!خصوصا چت کردن باجنس مخالف وفرستادن عکس های…!ماه محرم دیگه چیه؟براچی عشق وحالمون رو تعطیل می کنیم؟تازه داریم حال می کنیم!)


اینها رو از طرف بچه لوتی های این زمونه گفتم.


اصلا تو میگی اگر لوتی های اون زمونه تو این زمونه بودند اون هم با این امکانات ،یعنی مثل همین ها حرف می زدند؟ومثل اینها اظهار عقیده می کردند؟

من که میگم نه!نه!نه!اونها درسته به جای قرص اکس وشیشه عرق می خوردند وتریاک می کشیدند،ولی می فهمیدن که به خاطر حرمت محرم ،باید ترک کنند.


چون یه محبتی اون ته ته دلشون بود. چون پدر ومادرشون یه چیزایی بهشون  یاد داده بودند،یادشون داده بودند که وقتی زمین خوردند ،حسابی هم زمین خوردند ،گریه نکند وبلند شدند و موقع بلند شدن یا علی گفتن یادشون نره!


ولی تو این زمونه خیلی از پدر ومادرها خودشون اعتقاد درست ودرمونی به اهل بیت ندارند،چه برسد به اینکه بچه هاشون رو محب اهل بیت کنند.


تو این روز های محرم وقتی از خیابون رد می شدی ،اصلا حس نمی کردی که هنوز تو ماه شهادت آقا امام حسین (علیه السلام)هستی ،فکر می کردی سالگرد ازدواج بابات ،یا نه ،داداشت یانه …چی می گم من ،عروسی رو یا عزا رو یا نه محرم رو ؟آهان این رو می خواستم بگم (کاش محرم راز حسین بودیم تا ماه محرم حسین را درک می کردیم)


حالا خودت بنشین بالا وپایین کن ببین چطوری باید محرم شد؟این همون سوالی بود که قبلا پرسیدم وکسی جوابم رو نداد، ویه سوال دیگه: اینکه ما در مقابل اونها چیکار کنیم؟ بخندیم یا گریه…


(السلام علیک یا ابا عبدلله ،السلام علیک ورحمة الله وبرکاة)

معصومه نادری

 نظر دهید »

توسل به حضرت ابا الفضل ‎(ع)‎‎

29 آذر 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

دلم تنگ است ، تنگ روی ماهت

صفای هر دو عالم ، یک نگاهت


مرا دل از برم بردی به نامی


بیا ای جان ودل هر دو فدایت


ز هر قوم و به هر رنگی که باشد


کند در مشکلات از دل صدایت


یل ام البنین و پور حیدر


شود آسان و حل مشکل زنامت


مرا دردی گرفته دامنم می سوزدم جان


شفایم ده ، که مضطرّم به راهت


تن و جانم دگر شد خسته از درد


برم هر روز و شب از سینه نامت


تو باشی و شوم نومید درمان


چو گیرد یک مسیحی جان ز نامت


گشا کربم ،شفایم ده ز این درد


الا ای کاشف الکرب از حسینم


طبیبان را طبیبی ای اباالفضل


شفایم ده ،یقین دارم به کارت…



حبیبه عباسی


تخلص : کوثر

 1 نظر

باز این چه شورش است که ...

28 آذر 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

می گویند انگشتانت را که به هم بفشاری و دستانت را مُشت کنی… این می شود همه ی هجم کوچک قلبِ تو.

و همین یک حجم کوچک مگر چقدر توان دارد که هم غم بخورد، هم حسرت، هم آه، هم دَرد هم…..

همین حجم کوچک وقتی می گیرد و گره می خورد به تو، بهانه می شود  که گاه گاهِ لحظاتم را در خود فرو بروم و مدام تقویمم را از کیف بیرون آورم و مدام و مدام بشمارم روزی را که می رسد سرآخر چشمانم سو بگیرد به سوی نگاهت…اگر نگاهم کنی.

از روزی که برگشتم زمزمه اش به سرم زد که جمع کنیم رفقا را و بازهم…

و باز همه می گویند تو با چه رویی بازهم می روی و می روی؟؟! با روسیاهی می روم و می روم… که ایکاش کنار خود نگه َم دارد این بار!

هی می گویند چه زود نصیبت شد ! و من می نشینم و هی حساب می کنم که یعنی چقدر زود؟

شش ماه گذشته !!!شش ماه می دانید یعنی چقدر؟به عُمر عالمی دیر می گذرد! شش ماه برایم می شود لحظه لحظه هایی که هر شب و روز هی جان بدهی و جان در بدن داشته باشی!شش ماه می شود همه لحظه هایی که در حال نیستی و گیر می دهند که بگو چِت شده ست و تو باز می گویی فقط مقداری ناخوشی و بی حوصله و فقط همان قدری دعایم کنید و رها…

و اگر آدم باز می گشتی از پیشش که این نبود حالَت ..که اگر آدم بودی اصلا باز نمی گشتی!

آ ی کربلا رفته ها!

 

با شمایم!

بیاید که دَرد وصال رسیده ی هجران کشیده را فقط شما می فهمید.

بیایید ببینید که این دیوانه باز بسرش زده هوای حُ س ی ن ! می خواهد برود و می ترسد بی چاره تر برگردد.بیایید ببینید که این دیوانه هی زمزمه می کند حُ س ی ن!

بُغ کرده گوشه ی  اتاق می نشینم و مثل دیوانه ها بغض می کنم که اگر بیایم و برسد همان روز آخر همیشگی و باز هم تمام می شود و می شوم من  ِبی تو !می نشینم و گریه می گیرد مرا که چه چاره کنم؟ چه چاره می کنی برایم که همه ی روزگارم شده همین؟چاره می کنی که بر نگردم؟؟؟

آخ بیایید که دَرد دارد روز اولش و ترس دارد روز آخر!

آی کربلا رفته ها !

با شمایم!بگویید چه چاره کنم؟

آی کربلا ندیده ها!

تا نرفته اید شوق رفتن دارید!

اما از من می شنوید نروید! بگذارید همینطور شما را ندید پدید بخوانند که شما را بهتر است. بروید و وداع کنید و برگردید مُردن برای شما بهتر است.

آنقدر خجالت دارد بعد از او نفس کشیدن…

آی کربلا نرفته ها!

ریحانه(کعبه ی دل) ،کمیل علی ،زهرا ،ساقی رضوان،بچه های جهادی ببندید چمدان خالی تان را که میرویم دَرد بخریم از ارباب… میرویم چمدان پر کنیم از بوی سیب از بوی دَرد ،از اشک های خیمه گاه….

 

 

 

روضه نوشت:

- روایت ست که هرکه به ک ر ب ل ا می رود  و باز می گرد از غم رهایی می یابد و شور و شعف بدرقه اش میشود اما در همه ی عالم فقط و فقط یک تن بود که از کربلا بر می گشت همه ی غم های عالم از ازل تا ابد بر دوشش بود و چقدر دِل آشوب می شوم برایَت ….. زینب س .

کاش زینب (س) بشوم به قدر لحظه ای!کاش …


میم . جعفرزاده

 نظر دهید »

عطش 4

28 آذر 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

به نام خداي شهيدان

جوان تازه عقد كرده بود،قبل از رفتن به ميدان با همسرش وداع ميكرد،همسرش به او گفت: وهب جان براي خدا وياري اماممان برو اما يك درخواست از تو دارم. وهب با لبخند زيباي كه بر لب داشت گفت:بگو …اگر بشود چشم.

همسرش در حالي كه گريه ميكرد گفت:در آن دنيا هم همسرم باشي؟ وهب خوشحال شد و گفت:اگر خدا بخواهد. وبعد به سوي ميدان شتافت رجز خواند ومبارز طلبيد. بعد از نبردي زيبا به شهادت رسيد وسر مباركش را از بدنش جدا كردند،در همين حين همسرش به سمت او دويد و كنار بدن بي جان وهب نشست وگريه كرد. ملعوني از سمت يزيديان با گرزي سنگين ضربه اي بر سرش وارد كرد و او هم در كنار وهب به ديدار خداوند متعال شتافت.

سر وهب را به سمت مادرش كه تماشاگر اين عروج عاشقانه بود پرتاب كردند. مادر با ايماني پولادين برخواست وسر پسرش را به سمت دشمنان خدا پرتاب كرد و گفت:ذر مرام ما نيست چيزي را كه در راه خدا داده ايم،پس بگيريم.  به سمت او شتافتم ودر حالي كه بر دستاش بوسه ميزدم گفتم:سلام بر مادر وهب،چه زيبا درس مادري وايمان استقامت به ما داديد.  با شادي خاصي گفت:سلام عليكم  جانم فداي آقايم حسين اي كاش بيش از اين داشتم تا فدايش ميكردم.

پرسيدم چگونه ميشود من نيز مانند شما مادري كنم براي فرزندم؟ گفت: او را حسيني تربيت كن تا حسيني بماند وحسيني شهيد شود.

لبخندي زدم و گفتم برايمان دعا كنيد. تا ما هم از اين عطش، با ياري امام زمانمان سيراب شويم.

گريست وگفت:با حسين و اولادش باشيد، سيراب خواهيد شد. {ان الحسين مصباح الهدي وسفينه النجاه}

س.مسیبی

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 18
  • 19
  • 20
  • ...
  • 21
  • ...
  • 22
  • 23
  • 24
  • ...
  • 25
  • ...
  • 26
  • 27
  • 28
  • ...
  • 38

جستجو

موضوعات

  • همه
  • به قلم طلاب
  • کتیبه ها
  • سوالات محرمی

آرشیوها

  • آذر 1395 (2)
  • آبان 1395 (2)
  • مهر 1395 (1)
  • دی 1390 (99)
  • آذر 1390 (83)
  • بیشتر...

پیوندها

  • تاریخ نگار محرم
  • شور و شعور حسینی
  • جشن وبلاگی فجر
  • جانم فدای امام علی النقی علیه السلام
  • نامه ای به روح الله
  • ده ختم قرآن به نیت «رفع مهجوریت قرآن»
  • ختم هفتاد و دو زیارت عاشورا
  • ریحانه
  • بزم فرات
  • ختم سي هزار زيارت عاشورا
  • تجربه های رمضان
  • یار مهربان
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس