• خانه 
  • تماس  
  • ورود 

آب... اشک ، آه ، ناله

18 دی 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

بسم الله الرحمن الرحيم


همه چادرهايشان را انداخته بودند روي صورت هايشان. صداي ناله و گريه بود كه مي شنيدم. صداها بلند تر مي شد. او اما همچنان هاج و واج همه را نگاه مي كرد. همه گريه مي كردند او ساكت و آرام نشسته بود. ديگر نمي ديدمش. چراغ ها خاموش شده بود. قطره هاي بلورين اشك، مانع ديدن او مي شد. از نگاه كردن او منصرف شدم. سرم را پايين انداختم و ….اخرهاي روضه بود. صدا ها كم كم آرام تر مي شد. و سيعلم الذين را مي خواند. اشك هايم را پاك كردم. همه ساكت شده بودند. او اما ناگهان شروع كرد به گريه كردن و ناله … گريه مي كرد. در گوشش گفتند روضه تمام شد. او اما، گريه مي كرد. نگاهش مي كردم. كمي آرام مي شد و باز هم گريه مي كرد. رفتم كنارش. پرسيدم چيزي شده؟ چرا گريه مي كني؟ انگار كه داغ دلش را تازه كرده باشم. باز هم ناله هايش بلند تر شد. همه در حال رفتن بودند. او نشسته بود و اشك مي ريخت. ليوان ابي اوردم و دستش دادم تا آرام تر شود. اما  تا ليوان را ديد باز هم ناله هايش بيشتر شد. آب را كناري گذاشتم. در گوشش گفتم: اون موقع كه روضه مي خوندن تو آروم نشسته بودي، حالا چي شده كه گريه ات بند نمي ياد؟
نگاهي به من كرد. با صدايي كه بيشتر شبيه نجوا بود گفت: چه كشيد امام سجاد عليه السلام. تا به حال به اين فكر كردي. كه پسري، در بستر بيماري باشد، نتواند از جاي خود بلند شود، و پدرش به ميدان جنگ برود. صداي عمويش را بشنود كه برادر را صدا مي زند اما نتواند تكاني بخورد. صداي جيغ هاي كودكان را بشنود اما نتواند نوازششان كند. صداي فرشتگان و عرشيان را بشنود و بداند كه الان است كه سر پدرش را، امامش را…. اما نتواند از جاي خود بلند شود و جلوي آن ها را بگيرد. جلوي چشمانش ببيند كه امامش را، پدرش را تير مي زنند، شمشير مي زنند، ناجوانمردانه به او حمله كرده اند اما نتواند سپري براي پدرش باشد. نتواند جلوي سيلي كه به دختران مي زنند را…  نتواند…. نتواند…. همين طور مي گفت نتواند… كسي آمده بود و به ما مي گفت: خانم ها، روضه تمام شده، همه رفته اند، شما چرا هنوز گريه مي كنيد؟ نگاهش كرديم و باز هم …..

زینب گلاب بخش - طلبه سطح 2

 نظر دهید »

نیم روز

18 دی 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

اعظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا الحسین علیه السلام

چه بنویسد قلم وقتی قلمدان در جوهر دادن، مانده است و جز اشک و خون، چیزی نمی دهد.
چه بنویسد….
می شنوم صدای واحسیناه … وا جداه… وا رسول الله.
چه می کشید پیامبرم صلی الله علیه و اله وقتی هر روز، امام حسین علیه السلام را می دید و کربلا جلوی چشمانش می آمد. حق داشت بگرید … حق داشت..
چه می کشید پدرش علی علیه السلام… چه می کشید مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیها…چه می کشید زینب کبری…چه کشید…

وقی فکر می کنم می بینم قلب زینب، دست حسینی را داشت که توانست این مصیبت عظمی را به دیده تحمل کند. ما به شنیده تحمل نمی توانیم بکنیم. جریان یک نیم روز عاشورا را در ده روز و بعد از ده روز، تقسیم کرده ایم. هر روز را به یک نام می خوانیم و مصیبت را در آن روز، به همان محدود می کنیم. روز اول محرم : مسلم ابن عقیل علیه السلام . روز دوم محرم : ورود کاروان به کربلا . روز سوم محرم : حضرت رقیه علیها السلام   . روز چهارم محرم : حضرت حر و اصحاب علیهم السلام - طفلان زینب علیهما السلام . روز پنجم محرم : اصحاب  و عبدالله ابن الحسن علیهم السلام . روز ششم محرم : حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام . روز هفتم محرم : روضه عطش و علی اصغر علیه السلام . روز هشتم محرم : حضرت علی اکبر علیه السلام  . روز نهم محرم : روز تاسوعا - حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام . روز دهم محرم : روز عاشورا - حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام - حضرت زینب علیها السلام و شام غریبان . روز یازدهم محرم : حرکت کاروان از کربلا . روز دوازدهم محرم : ورود کاروان به کوفه . روز سیزدهم محرم : مصائب حضرت امام سجاد علیه السلام و زینب کبری علیها السلام در کوفه و مسیر شام …


زینب علیها السلام همه ی این ها را در یک نیم روز دید، چه ظرفیت عظیمی داشت و امام حسین علیه السلام چه زیبا به او فرمود: يَا أُخَيَّةُ لَا يُذْهِبَنَّ حِلْمَكِ الشَّيْطَان [1] و اشک را از چشمان زینب پاک کرد  وَ تَرَقْرَقَتْ عَيْنَاهُ بِالدُّمُوع [2]  و با زینب کلام ها گفت [3] …



السلام علیک یا ابا عبد الله

السلام علیک یابن رسول الله




پاورقی:
[1] . فَقَالَ لَهَا يَا أُخَيَّةُ لَا يُذْهِبَنَّ حِلْمَكِ الشَّيْطَان فرمود: خواهرم، شكيبائيت را شيطان از دستت نربايد   .الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد ،ج‏2،ص 93

[2] .   َقَالَ لَهَا يَا أُخَيَّةُ لَا يُذْهِبَنَّ حِلْمَكِ الشَّيْطَانُ وَ تَرَقْرَقَتْ عَيْنَاهُ بِالدُّمُوعِ فرمود: خواهرم، شكيبائيت را شيطان از دستت نربايد، (اين سخن را فرمود) و اشك چشمانش را گرفت .  الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد    ج‏2، ص : 91

[3]  بخوانید در کتاب ارشاد شیخ مفید. ج 2، ص 93 - 95

نویسنده :وبلاگ سیاه مشق


 1 نظر

نتواند...

18 دی 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

بسم الله الرحمن الرحیم

صبحانه اش را خورده بود. آرام آرام نوازشش کردم و با نوازش و محبت، لباس هایش را پوشاندم. با بازی و خنده سوار ماشین شدیم. مثل همیشه گفت: بسم الله الرحمن الرحیم.. حرکـــــــــــــــــــــــت. ماشین را استارت زدم و حرکت کردیم.  سوره های مختلف را می خواندیم. شعر می خواندیم. تا به مهدکودک رسیدیم. به خدا سپردمش و از او خداحافظی کردم.

کمر بند را می بستم. فکر می کردم امروز روزی ما چه خواهد شد. اللهم الرزقنا توفیق الطاعه و بعد المعصیه... استارت زدم و چند دقیقه بعد ……از جلوی در بخش فرهنگی مدرسه گذشتم. همیشه داخل می شدم اما این بار چرا داخل نشدم؟! تابلوی اعلانات را خواندم. یادم نیست چه بهانه ای جور کردم. فکر می کنم وبلاگ ها بود. داخل شدم و سلام و احوالپرسی. از وبلاگ پرسیدم.. گفتم می خواهید برایتان بنویسم: نشستم و نوشتم. نوشتم و نوشتم و اشک ریختم. اشک ریختم و نوشتم و بغض در گلویم مانده بود. می خواهی بدانی چه نوشتم؟ بخوان. بخوان به نام پروردگارت:

همه چادرهايشان را انداخته بودند روي صورت هايشان. صداي ناله و گريه بود كه مي شنيدم. صداها بلند تر مي شد. او اما همچنان، هاج و واج همه را نگاه مي كرد. همه گريه مي كردند او ساكت و آرام نشسته بود. ديگر نمي ديدمش. چراغ ها خاموش شده بود. قطره هاي بلورين اشك، مانع ديدن او مي شد. از نگاه كردن او منصرف شدم. سرم را پايين انداختم و ….اخرهاي روضه بود. صدا ها كم كم آرام تر مي شد. و سيعلم الذين را مي خواند. اشك هايم را پاك كردم. همه ساكت شده بودند. اما او، ناگهان شروع كرد به گريه كردن و ناله … گريه مي كرد. درِ گوشش گفتند: روضه تمام شد. او …، گريه مي كرد. نگاهش مي كردم. كمي آرام مي شد و باز هم گريه مي كرد. رفتم كنارش. پرسيدم چيزي شده؟ چرا گريه مي كني؟ انگار كه داغ دلش را تازه كرده باشم. باز هم ناله هايش بلند تر شد. همه در حال رفتن بودند. او نشسته بود و اشك مي ريخت. ليوان آبي اوردم و دستش دادم تا آرام تر شود. اما  تا ليوان را ديد، باز هم ناله هايش بيشتر شد. آب را كناري گذاشتم. در گوشش گفتم: اون موقع كه روضه مي خوندن تو آروم نشسته بودي، حالا چي شده كه گريه ات بند نمي ياد؟
نگاهي به من كرد. با صدايي كه بيشتر شبيه نجوا بود گفت: چه كشيد امام سجاد عليه السلام. تا به حال به اين فكر كردي؟ كه پسري، در بستر بيماري باشد، نتواند از جاي خود بلند شود، و پدرش به ميدان جنگ برود. پدری که او را بزرگ کرده ، به او راه رفتن آموخته، به او حرف زدن آموخته، پا به پای او در خوشی ها و تلخی ها بوده. صداي عمويش را بشنود كه برادر را صدا مي زند اما نتواند تكاني بخورد. صداي جيغ هاي كودكان را بشنود اما نتواند نوازششان كند. صداي فرشتگان و عرشيان را بشنود و بداند كه الان است كه سر پدرش را، امامش را…. اما نتواند از جاي خود بلند شود و جلوي آن ها را بگيرد. جلوي چشمانش ببيند كه امامش را، پدرش را تير مي زنند، شمشير مي زنند، ناجوانمردانه به او حمله كرده اند، اما نتواند سپري براي پدرش باشد. نتواند جلوي سيلي كه به دختران مي زنند را…  نتواند…. نتواند…. همين طور مي گفت نتواند…
كسي آمده بود و به ما هی مي گفت: خانم ها، روضه تمام شده، همه رفته اند، شما چرا هنوز گريه مي كنيد؟ نگاهش كرديم و باز هم …..


پی نوشت: این اتفاق واقعی بود. خواستم مطلب اولم را مزین به نام خدا و سالار شهیدان امام حسین علیه السلام کرده باشم.

نویسنده :وبلاگ سیاه مشق

 2 نظر

از کربــلا تا انتــظار

15 دی 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

که می گوید حسین یاور ندارد
جز72 تن لشگر ندارد
که می گوید او در مکتب عشق
حبیب و حر و اکبر را ندارد
که اکبر مظهر نور دو عینش
حبیب اما کماندار خمینش
ز مسلم تا به حر آن یارخوبش
ابالفضل هم شود سقای طفلش
یک یک آن ،72 تن جان ببازند
تا که از کربلا عاشورا بسازند
حال که می گوید که مهدی یاورش نیست
همان 40 تن به 72 تن نیست
ز سرداب رفت اما خواهد آمد
به یاد کربلا او خواهد آمد
ز ابر غربت و کنج غریبان
به امید خدا او خواهد آمد
که شمشیر علی در دست گیرد
حکومت در جهان  تا هست گیرد
جوانان را که او حاضر ببیند
ظهورش را بسی پررنگ بیند
بیایید شیعیان آماده باشیم
ز حر عباس، نه آزاده باشیم
دل مولاخوشست بر ما ، جانا
بیا ای دوست ما هم زنده باشیم

شعر از سیده حمیده مومنی - طلبه پایه چهارم

 نظر دهید »

کتیبه (3)- اربعین

15 دی 1390 توسط پشتیبانی 2 کوثر بلاگ

 

طراح:  بهاره بخشعلی پور - طلبه پایه اول

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 38

جستجو

موضوعات

  • همه
  • به قلم طلاب
  • کتیبه ها
  • سوالات محرمی

آرشیوها

  • آذر 1395 (2)
  • آبان 1395 (2)
  • مهر 1395 (1)
  • دی 1390 (99)
  • آذر 1390 (83)
  • بیشتر...

پیوندها

  • تاریخ نگار محرم
  • شور و شعور حسینی
  • جشن وبلاگی فجر
  • جانم فدای امام علی النقی علیه السلام
  • نامه ای به روح الله
  • ده ختم قرآن به نیت «رفع مهجوریت قرآن»
  • ختم هفتاد و دو زیارت عاشورا
  • ریحانه
  • بزم فرات
  • ختم سي هزار زيارت عاشورا
  • تجربه های رمضان
  • یار مهربان
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس